جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۰۳

۱

دل و ستم ز کار افتاد از پرکاری چشمت

تنم لاغر چو مژگان است از بیماری چشمت

۲

شدم آباد ویرانی چو منظور تو گردیدم

خرابی را عمارت می کند معماری چشمت

۳

دل خون گشته ام را می کشد بر خار مژگانش

نباشد بیش ازین با عاشقان دلداری چشمت

۴

حذر اولی ز بدمستی که خنجر در کفش باشد

از آن ترسم که مژگانت نماید یاری چشمت

۵

زبان فهم نگه شاید به این معنی رسد جویا

نهان با دل ز مژگان است خنجر کاری چشمت

تصاویر و صوت

نظرات