
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۰۴
۱
هر کس محروم از جوانی است
دردی کش صاف زندگانی است
۲
از یاد تو با نسیم آهم
بویی ز بهار نوجوانی است
۳
کس پی نبرد که قاتلم کیست
دل کشتهٔ غمزدهٔ نهانی است
۴
با چشم کبود می برد دل
آن چشم بلای آسمانی است
۵
مغرور به چند روزه حسنی
غافل شده ای که آنت آنی است
۶
لطفت آیا چه طور باشد
جور تو تمام مهربانی است
۷
از دولت هندوان نخورد آب
روتی گو باش قحط پانی است
۸
نگشود ز سینه عقدهٔ دل
پیکان توام که یار جانی است
۹
جویا از دور چون بدیدت
از لطف بگفت: که این فلانی است
نظرات