جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۰۶

۱

شوخ و شنگی چون بت طناز من عالم نداشت

چون پریزاد من این غمخانه یک آدم نداشت

۲

در گرانجانی زحق بیگانه پای کم نداشت

ورنه هرگز از کسی نخچیر مطلب رم نداشت

۳

از ریاضت کرده ام بیماری دل را علاج

جز گداز خویش زخم شیشه ام مرهم نداشت

۴

بود دایم دست اقبال جوانمردان بلند

بازوی پر قوت ارباب همت خم نداشت

۵

سخت دیشب شیشه و پیمانه را برهم زدی

محتسب از حق نرنجی اینقدرها هم نداشت

۶

کاوکاو عشق هر دم می زند نقشی دگر

بود دل جویا نگین ساده ای تا غم نداشت

تصاویر و صوت

نظرات