
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۱۳
۱
مهربانیهای پنهان را مزاج کاین ازوست
خنده مستانهٔ زخم دل خونین ازوست
۲
چیده ام از بس گل نظاره زان گلزار حسن
پنچهٔ مژگان مرا تا چاک دل رنگین ازوست
۳
درد او با روی دلها می کند مشتاطکی
زلف آهی هر کجا آشفته شد پرچین از اوست
۴
صد چمن گل یادش از دل تا به مژگان چیده است
دامن صحرا ز اشکم دامن گلچین ازوست
۵
چیست دل جویا چه باشد جان کز او دارم تیغ
دین از او دنیا از او اسلام از او آیین از اوست
نظرات