جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۲۶

۱

اضطرابم آتش رخسار او را دامن است

شمع گل از شعلهٔ آواز بلبل روشن است

۲

تیغ اقبالش خورد بر ابر در پیکار نفس

هر کرا چون کوه پای جستجو در دامن است

۳

هر که از سر بگذرد آسان برون آید زخویش

بر تن آزادگان سر تکمهٔ پیراهن است

۴

عیب پوشی عین بینایی است اهل دید را

ظلمت شب سرمهٔ بینش بچشم روزن است

۵

بیخود از عالم به آسانی کند قطع نظر

باده را در طبع ها تأثیر آب آهن است

۶

با گریبان نیست وحشت مشربان را الفتی

جامهٔ عریانی صحرا سراپا دامن است

۷

یک نظر سیرش نبینم بسکه از بیم سحر

دیده ام تا صبحدم جویا به روی روزن است

تصاویر و صوت

نظرات