جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۲۷

۱

هر دلی آیینه دار صورت اندیشه ای است

این پری هر دم برنگ تازه ای در شیشه ای است

۲

هر دم از عمر سبکسیر تو قدری کم شود

آمد و رفت نفس در کندن جان تیشه ای است

۳

بسکه از آهم مکدر شد هوای گلستان

هر رگ گل گوییا در خاک پنهان ریشه ای است

۴

اینقدرها در پی آزار خاطرها مکوش

جان من دل در فضای سینه شیر بیشه ای است

۵

ای که می پرسی ز احوال دل جویا مپرس

دردمند عاشقی بیچاره ای غم پیشه ای است

تصاویر و صوت

نظرات