جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۳۹

۱

تا سر ما کشتگان آن تندخو بر کف گرفت

شد چنان سرخوش که پنداری کدو بر کف گرفت

۲

آب گردد بس که از شرم صفای عارضش

دست از آن آیینه می‌شویم که او بر کف گرفت

۳

گفت ازین مو هم فزون‌تر عاقبت کاهد تنت

وقت گفتن تار زلف آن جعد مو بر کف گرفت

۴

سیر دارد گلشن رخساره‌اش از عکس جام

تا گل پیمانه آن آیینه رو بر کف گرفت

۵

ساغر پیمانه کی بر آتشم آبی زند

بعد از این باید مرا جویا سبو بر کف گرفت

تصاویر و صوت

نظرات