
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۴۲
۱
غافل از حق گر باو شد جام می هشیار نیست
باز باشد دیدهٔ نرگس ولی بیدار نیست
۲
از ریاضت در گداز دل چو پا قایم کنی
همچو شمعت هیچ باک از کسوت زرتار نیست
۳
شکوهٔ دنیا، دلیل حب دنیای تو بس
با بد و نیک جهان جز طالبش را کار نیست
۴
تندخو سرکش شود ز آمیزش اهل نفاق
هیچ مهمیزی سمند شعله را چون خار نیست
۵
غافلان در زندگی بینند دنیا را به خواب
هر که پوشیده است چشم از کار حق بیدار نیست
۶
صاف باطن را نباشد بی اثر آه سحر
کج رود تیر تفنگ گر از درون هموار نیست
۷
دست و پا در کار دنیا هر که در باطن زند
هیچ کم جویا در ارباب ریا از مار نیست
نظرات