
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۴۸
۱
گلشن در این بهار نه تنها شکفته است
کهسار و شهر و بیشه و صحرا شکفته است
۲
شکر خدا که باز ز فیض بهار دهر
از بس شکفته تا به دل ما شکفته است
۳
با صد هن چرا نزن خنده بر چمن
دل را که غنچه های تمنا شکفته است
۴
یک گل برای زینت این نه چمن بس است
دنیاست گلستان چو دل ما شکفته است
۵
از خنده های خشک مجو انبساط دل
جام تهی ز باده گل ناشکفته است
۶
عالم تمام یک دهن خنده شد چو گل
جویا ز بس سراسر دنیا شکفته است
نظرات