جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۴۹

۱

گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است

گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است

۲

دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار

بخیهٔ رسوایی ام بر روی کار افتاده است

۳

نقش پا در اضطراب از شوخی رفتار اوست

یا دل است این کز پی او بی قرار افتاده است

۴

شکر کز بیداد چشم او چنین افتاده ام

وای بر بی طالعی کز چشم یار افتاده است

۵

می نماید تیغ مژگان تو لنگردار تر

باده پیما باش چشمت در خمار افتاده است

۶

بیشتر بی طاقتم جویا ز یاد آن کمر

اشک حسرت زان میانم بر کنار افتاده است

تصاویر و صوت

نظرات