
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۵۸
۱
در تماشای رخت تاب و توان از ما نیست
در ره شوق به جان تو که جان از نیست
۲
موج را صورت هستی نبود جز دریا
دل مسافر چو شد از سینه زبان از ما نیست
۳
غیر یک بوسه نداریم تمنا زان لعل
آن دو لب نیست گر از ما دو جهان از ما نیست
۴
شمع را شعله زخاموشی جاوید رهاند
گر نباشد سخن عشق زبان از ما نیست
۵
پا به دامان قناعت به توکل بنشین
رفته هر کس ز پی سود و زیان از ما نیست
تصاویر و صوت

نظرات