جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۲۶۷

۱

زان لب که نوشداروی جانهای خسته است

یک بوسه مومیایی این دلشکسته است

۲

تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است

چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است

۳

شادی در این زمانه نباشد جدا زغم

هر غنچه ای که می شکفد دلشکسته است

۴

از سیر چارباغ چه طرف بست

آن را که غم به سینه مربع نشسته است

۵

رفت از فراق سرو تو موزونی ام زطبع

از خاطرم غزال غزل بی تو جسته است

۶

با آنکه از صفای بناگوشت آگه است

چندین گهر برای چه بر خویش بسته است

۷

کی عقدهٔ دلم بگشاید ز سیر باغ

دستی است گل که حسن تو برچوب بسته است

۸

هرگز نگاه لطف، ز جویا مگیر باز

پیرو خمیده قد و نزار است و خسته است

تصاویر و صوت

نظرات