
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۷۶
۱
هر که او با قامت خم گشته غافل خفته است
بی خبر در سایهٔ دیوار مایل خفته است
۲
گر سرپایی زنی با دست بخشش فرصت است
دولت بیدار در دامان سایل خفته است
۳
شاهد مست خیالش ز اول شب تا سحر
همچو بوی غنچه ام در خلوت دل خفته است
۴
سیر عالم می کند از فیض بیداری دلش
پای سعی هر که در دامن منزل خفته است
۵
نیست غیر از سحرکاری چشم خواب آلود را
کشته جویا خلق عالم را و قاتل خفته است
تصاویر و صوت

نظرات