
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۷۹
۱
تا نقاب از عارض آن سرو چمن پیرا گرفت
لاله از شرم رخ لعلش ره صحرا گرفت
۲
جلوه گر ز آیینهٔ نقصان شود حسن کمال
تا به سروستان شدی کار قدت بالا گرفت
۳
در فغان چون کوهسار آمد ز درد ناله ام
پنجهٔ بیداد دل تا دامت صحرا گرفت
۴
دانه یاقوت می ریزد سرشک از دیده اش
هر که کام دل از آن لعل قدح پیما گرفت
۵
تا نسیم آورد بوی لیلی ما را به دشت
گل چو نقش پا به پیشانی ره صحرا گرفت
۶
انبساط خاطرت را غنچه سان آماده باش
گر دلت امروز از اندیشهٔ فردا گرفت
۷
بسکه از پا تا سرش جویا دو رنگی ظاهر است
سرو قدش باج از شاخ گل رعنا گرفت
تصاویر و صوت

نظرات