
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۹
۱
دل فرهاد درد ناخن اندیشهٔ ما
آب از خون رگ سنگ خورد شیشهٔ ما
۲
بازوی همت ما قوت دیگر دارد
می کند جلوهٔ شیرین شرر تیشهٔ ما
۳
نالهٔ برق شکارش دل خارا بشکافت
جگر شیر بلرزد زنی بیشهٔ ما
۴
مستی ما همه از جلوه دیدار تو بود
می تجلی بود و طور بود شیشهٔ ما
۵
ما و جای دگر از کوی تو رفتن؟ هیهات!
به وصال تو که نگذشت در اندیشهٔ ما
۶
آتش دل بشد از گریه فزون تر جویا
سوخت همچون مژه در آب رگ و ریشهٔ ما
تصاویر و صوت

نظرات