
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳
۱
چنان به پیش فلک نالم از غمت شبها
که خون دل میچکد از دیدههای کوکبها
۲
چو بسته خون دلم را به خویش میآرد
برای خنده گشایم اگر ز هم لبها
۳
نگاه برق گذارش چو شمع دلها گشت
شرار شعلهٔ آهم شده است کوکبها
۴
دلم ز سختی ره ناله میکند چو جرس
که سنگ راه طلب گشته است مطلبها
۵
نمیکشم دم گرمی به کام دل جویا
ز ترس ریزش این آبگینهٔ قالبها
نظرات