
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۰
۱
ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها
می کند سوزن تهی پارا علاج خارها
۲
پرنیان شعله می بافم زتار و پود آه
می توان دریافت حالم از قماش کارها
۳
گرد کلفت بسکه آید با سرشک از دل به چشم
پرده های دیده در ما و تو شد دیوارها
۴
هر قدر طول امل، آزار مردم بیشتر
هست درخورد درازی پیچ و تاب مارها
۵
نشتر مضراب چون بر رگ زنی طنبور را
خون به جای نغمه می آید برون از تارها
۶
با بزرگانست جویا نشئهٔ کوچک دلی
همزبان گردند با هر کودکی کهسارها
تصاویر و صوت

نظرات