
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۱۶
۱
محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست
گرمیی با بزم ما بی شعلهٔ آواز نیست
۲
رنگم از حیرانی دیدار برجا مانده است
طائر تصویر را بال و پر پرواز نیست
۳
اینقدر صوت مغنی چون زند ناخن به دل
حسن مستوری اگر در پردهٔ آواز نیست
۴
خامشی مفتاح قفل بستهٔ دلها بود
تا نبندد لب در فیضی به رویت باز نیست
۵
رازها را جوهر آیینهٔ دل گفته اند
آنچه بتوان بر زبان آورد آنرا راز نیست
۶
سخت می ترسم مبادا دعوی دیگر کند
سحرکاریهای چشم او کم از اعجاز نیست
۷
نالهٔ عاشق بقدر حسن معشوقش رساست
بلبلی با ما در این گلراز هم آواز نیست
۸
می تپد از تنگی میدان دلم در زیر چرخ
هر فضایی در خور پرواز این شهباز نیست
۹
خلعت تحسین بی اندازه را آماده باش
نیست جویا مصرعی اینجا که با آواز نیست
نظرات