
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۱۷
۱
تا کمان ابروش از چرب نرمی دلکش است
در صف مژگان نگاهش تیر روی ترکش است
۲
هر که خالی شد زخود لبریز کیفیت بود
هر حبابی پیش ما جام شراب بیغش است
۳
هر قدر پختم خیالش همچنان خام است خام
کار چشم و دل همانا کار آب و آتش است
۴
هر قدر در راحت افتد نفس طغیان می کند
بستر نرمی چو یابد شعله شعله از خس سرکش است
۵
از خیال دلبری جویا نیاساید دمی
چشم او از فیض معشوقی است گر عاشق وش است
نظرات