جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۳۲۹

۱

حسن رخسار تو موقوف شراب ناب نیست

تیغ های موج را هیچ احتیاج آب نیست

۲

قدر نعمت از زوالش بیشتر ظاهر شود

عقد دندان تا نریزد گوهر نایاب نیست

۳

تا نبیند زابر گوهربار مژگان ریزشی

مزرع امید ما لب تشنگان سیراب نیست

۴

ارتفاع مهر رخسار تو نتواند گرفت

آنکه بر مژگانش از لخت دل اسطرلاب نیست

۵

فیضها از عالم بالا برند ارباب عشق

رفتن اهل درد را غیر از در دل باب نیست

۶

دیده کی حیران بود تا دل نباشد مضطراب

صورتی آیینه را بی پشتی سیماب نیست

۷

برد یک یک موی مژگان را چو خار و خس زجای

گریه هم در حد ذات خود کم از سیلاب نیست

۸

بی خوش آمد هر که جویا تلخ گوید یار تست

آنکه هرگز دل نمی رنجاند از احباب نیست

تصاویر و صوت

نظرات