جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۳۳۲

۱

زاهد از دنیا پی تحصیل سیم و زر گذشت

رشته شد گردآور گوهر چو از گوهر گذشت

۲

عافیت خواهی مرو بیرون زحد اعتدال

می کشد گر آب حیوان است چون از سرگذشت

۳

بی تکلف می توان تاج سر افلاک گفت

آنکه را چون مهر انور از سر افسر گذشت

۴

قصهٔ طولانی زلف تو دارم بر زبان

تا قیامت کی تواند شد تمام این سرگذشت

۵

غرق عصیان است جویا همچو درد می دلت

یاری از ساقی کوثر جو که آب از سرگذشت

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
nabavar
۱۴۰۲/۱۲/۱۳ - ۱۷:۵۳:۲۶
غزلی در عزای دل کارگر از عباس نیای نوری کارگرعمری گذشت ، لیک به خون جگر گذشتدنیا به  رنج  و  کار  من ِ کارگر گذشتهر جا نشانه ایست  به  تاریخ   از هنر هرگز گمان مبر  به بر ِ سیمبر  گذشتدست  من  و  نشانه ی   والای   همتمبر جای جای آن  اثر چون گهر  گذشتاهرام مصر را چو بنا کرده ام به زجرپشتم خمیده گشت  و به درد کمر گذشتدر ساختار مزرعه و جنگل و حصارروزم به همنشینی داس و تبر گذشتمن جان نهادم و دگری بهره اش ببردبنگر چه رنج من به هبا و هدر گذشتدر منتهای فقر و  فلاکت  گذشت عمرآبم چو زهرگشت و به جان نیشتر گذشتآنرا که کشت کردم و حاصل شد از زمینارباب برد و خورد و زما بی خبر گذشتاز بس نکوهش از در و دیوار آمدهروزم سیاه گشت و شبم بی قمر گذشتبر من مگیر خرده : چرا فعلگی کنی؟نان حلال بود و چنین   مختصر گذشتدیگر مگو ” نیا “ ز غم و رنج  کارگرخوش آنکه بی طمع زسر سیم و زر گذشت