
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۳۴
۱
لعل میگون تو تا غارتگر هوش من است
چشم مخمور بتان خواب فراموش من است
۲
آفتاب من بیا کز شوق هم آغوشی ات
چون مه نو آنچه از من مانده آغوش من است
۳
نالهٔ حیرت نصیبان را زبان دیگر است
شور صد محشر نهان در وضع خاموش من است
۴
در ره فخریه پر بالا دوی محمود نیست
ورنه گردون از مه نو حلقه در گوش من است
۵
از نگاه گرم خود ترسم شود چون شمع آب
بسکه نور شرم با شوخ قدح نوش من است
۶
با شنیدن صلح از گفتن کنند اهل کمال
غنچه بودم گل شدم جویا دهن گوش من است
نظرات