
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۳۷
۱
ناخنی گر می زند بر دل نوای سازهاست
گر بود حسنی نهان در پردهٔ آوازهاست
۲
پنبهٔ غفلت اگر برداری از گوش دلت
هر گیاهی کز زمین روید زبان رازهاست
۳
گرچه چون سنگ از گرانجانی زمینگیرم ولی
چون شرر هر قطره خونم را جدا پروازهاست
۴
بر نگاهم می زند از پلک و مژگان پشت دست
چشم شوخش را به ما در خواب مستی نازهاست
۵
از غبار تربت ما چشم می پوشی بناز
نرگس مست ترا با ما هنوز اندازهاست
۶
کی رسد جویا به پایان شرح بیداد غمش
عشق را انجام کار آبستن آغازهاست
نظرات