
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۳۹
۱
آرام در مقام رضای خدا گرفت
دست کسی که دامن آل عبا گرفت
۲
باشد چو صبح هر نفسش مایهٔ حیات
مهرت به دل هر آنکه زصدق و صفا گرفت
۳
ترسم مباد سنگ شود شیشهٔ دلم
از بس ز سردمهری آن بیوفا گرفت
۴
در پرده شمیم گل از شرم شد نهان
رنگت چو ا زخمار می از رخ هوا گرفت
۵
خون کدام بلبل بیدل به خاک ریخت
کز گل بهار زر به سپر خونبها گرفت
۶
داغم که امشب آینهٔ زنگ بسته ی
آن هرزه خرج جلوه ز مه رونما گرفت
۷
جویا! زتلخکامی نومیدی آرمید
کام خود آنکه از دل بی مدعا گرفت
نظرات