
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۴۱
۱
آنکه از داغ فراقت جگرش سوخته است
یار اغیار شدن بیشترش سوخته است
۲
اولین گام بود راه به مقصد چون برق
هر که از گرم روی بال و پرش سوخته است
۳
دوری از مال جهان جوی که آسوده شوی
جگر لاله ز پهلوی زرش سوخته است
۴
شعلهٔ آه زلب تا مژه ام را دریافت
عالم هجر نگر خشک و ترش سوخته است
۵
خویش را شمع صفت می دهد از آه به باد
هر که از آتش عشقت جگرش سوخته است
۶
تیر آهم ندهد داد فلک را جویا
مگر از آتش دل بال و پرش سوخته است
نظرات