جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۳۵۳

۱

تنها نه در ره تو مرا شمع آه سوخت

تا پیه چشم بود چراغ نگاه سوخت

۲

دودش بهار عنبر دریای رحمت است

هر دل که او در آتش شرم گناه سوخت

۳

زان جلوه ای که حسن تو امشب بکار برد

دیدم ستاره داغ شد از رشک و ماه سوخت

۴

چون شمع زآتش دل شب زنده دار خویش

ما را شب فراق تو موی کلاه سوخت

۵

ظالم مروتی بدل ناز پرورم

بیچاره در غم تو به حال تباه سوخت

۶

آن را که نیست زنده چو جویا دلش به عشق

چون شمع بر مزار به لب مد آه سوخت

تصاویر و صوت

نظرات