
جویای تبریزی
شمارهٔ ۳۶۰
۱
حاجت هر که گذشت است ز حاجات رواست
دست برداری اگر از سر خود دست دعاست
۲
مهر رویش به دل افزود زپهلوی دو زلف
عکس مه چون دوشبه گشت در آیینه دوتاست
۳
مسلک عشق بود هادی ارباب طلب
جاده هم راهروان را ره و هم راهنماست
۴
نوبهار است و دل بی سر و سامان مرا
چهچه بلبل و خندیدن گل برگ و نواست
۵
ما که چون غنچه زبان و دل ما هر دو یکی است
از تو ای شوخ به ما طعن دو رنگی رعناست
۶
زهر قاتل به مناقش شکرناب شود
هر که او ساخته با عالم تسلیم و رضاست
۷
شکر و صد شکر که چون گرد یتیمی گهر
کلفتی برد اگر ره به دلم عین صفاست
۸
روشن از اشک بود دیدهٔ عاشق جویا
چشم حیرت زدهٔ آینه را آب جلاست
نظرات