جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۳۶۸

۱

چشم از عارض او خون جگر اندودست

دل سراسیمهٔ زلفش چو شرر در دو دست

۲

نیست جز آینهٔ صورت بی رنگی او

آنچه در دائرهٔ کون و مکا ن موجودست

۳

ناصحا! پاک سرشتا! زدل غم زده ام

دست بردار که این آبله خون آلودست

۴

قصر هستیش به امداد هواها برپاست

چون حباب آنکه به یک چشم زدن نابودست

۵

دیده از هر نگهی بی گل رویش جویا

جام خالی به دل غم زده ام پیمودست

تصاویر و صوت

نظرات