جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۳۹۸

۱

با صفای سینه دایم توامانم همچو صبح

نیست غیر از مهر جنسی بر دکانم همچو صبح

۲

لب فروبستن مرا شد پردهٔ حسن کمال

بی تو در جیب نفس دایم نهانم همچو صبح

۳

بسکه سر تا پایم از بیداد او درهم شکست

بر فلک رفته است گرد استخوانم همچو صبح

۴

با دل خالی ز مهرم زندگی باشد حرام

گرچه افزون از دو دم نبود زمانم همچو صبح

۵

من که طفلی نمک پروردهٔ عشقم چه دور

گر بود خورشید مغز استخوانم همچو صبح

۶

من که شور عاشقی دارد چنین سرزنده ام

در دم پیری زمهرت دل جوانم همچو صبح

۷

برنتابد سینه صافی ها به جز صدق مقال

نیست غیر از راست جویا بر زبانم همچو صبح

تصاویر و صوت

نظرات