جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۰۲

۱

شب که در صحن چمن آن مست مل خوابیده بود

در ته یک پیرهن با بوی گل خوابیده بود

۲

هر که با قد دو تا دست از سیه کاری نداشت

آه از غفلت که بر بالای پل خوابیده بود

۳

پست بود آوازهٔ گردون ز شور ناله ام

پیش افغانم صدای این دهل خوابیده بود

۴

دست و پای سعیم از بی طالعی ها بسته شد

ورنه عریان در برم آن مست شل خوابیده بود

۵

محتسب جویا به دور چشم او شب تا سحر

بی تعصب بر بساط صلح کل خوابیده بود

تصاویر و صوت

نظرات