
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۰۷
۱
توصیف تو از بشر نیاید
در کسوت گفت در نیاید
۲
بی معنی عشق همچو تصویر
از عالم رنگ برنیاید
۳
معنی حقیقت از بزرگی
در قالب لفظ در نیاید
۴
گر شوق لقای او نباشد
آیینه ز سنگ برنیاید
۵
مژگان تو کرده با رگ جان
کاری که زنیشتر نیاید
۶
عکسی است خیال او که هرگز
زآیینهٔ دل بدر نیاید
۷
در هیچ دلی اثر ندارد
آن ناله که از جگر نیاید
۸
شادم به نسیم کویش آنهم
گر شام آید سحر نیاید
۹
از جرگهٔ مردمی برآید
هر کس با خویش برنیاید
۱۰
کاری که زدل تپیدن آید
جویا از بال و پر نیاید
نظرات