
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۱
۱
سوختم در یاد شمع عارض جانانهها
بر هوا دارد غبارم شوخی پروانهها
۲
باده تا افروخت شمع عارضش را میکند
موج می بیتابی پروانه در پیمانهها
۳
هیچگه بیآه دودی از دل ما برنخاست
باشد از دیوانهها آبادی ویرانهها
۴
مهر و مه بیتابی پروانه بر گردش کنند
گر بریزند از غبارم رنگ آتشخانهها
۵
داغ دل از قصه فرهاد و مجنون تازه شد
ریخت بر زخمم نمکها شور این دیوانهها
۶
در کف ما اختیار توبه را نگذاشتند
سرنوشت ماست جویا از خط پیمانهها
نظرات