جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۱۲

۱

چون مصور صورت آن جان جانان می‌کشد

دست از صورت نگاری می‌کشد جان می‌کشد

۲

قید تن جان مجرد بهر جانان می‌کشد

یوسف ما را محبت سوی زندان می‌کشد

۳

این قدر دانسته چشم التفات از ما مپوش

چون تغافل بگذرد از حد به نسیان می‌کشد

۴

رو بگردانی اگر یک صبحدم از آفتاب

همچو ماه چارده خورشید نقصان می‌کشد

۵

از برم دل را که زیر بار صد کوه غم است

چشم فتان تو با قلاب مژگان می‌کشد

۶

بس که می‌پیچم به خود زنجیر می‌آرد برون

از جراحت‌های من هرکس که پیکان می‌کشد

۷

رتبهٔ رعنایی سروم بلند افتاده است

بر زمین چون پرتو خورشید دامان می‌کشد

۸

دل به ذوق زخم شمشیرت در آغوش هوس

غنچه‌آسا یک بغل چاک گریبان می‌کشد

۹

این پریشانی که در دل‌ها پریشان گشته است

نیک اگر بینی به آن زلف پریشان می‌کشد

۱۰

گریه چون بگذشت از حد آفت جان و تن است

قطره چون بسیار شد جویا به طوفان می‌کشد

۱۱

می‌فریبد عام شیخ از وجد همچون گردباد

خار و خس را سوی خود از باد دامان می‌کشد

۱۲

ای گران‌جان این قدر لاف سبک‌روحی مزن

می‌شود تیرش ترازو در دل و جان می‌کشد

۱۳

چون کنم جویا که سیر مجلس نواب را

پیشتر دل می‌کشید اکنون دل و جان می‌کشد

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۵۹۱

نظرات