
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۱۶
۱
مشو دل تنگ چون از عارضش خط سر برون آرد
که این آیینه حسن دیگر از جوهر برون آرد
۲
به شوق آن گل رخسار از بلبل عجب نبود
به رنگ غنچه گر در بیضه بال و پر برون آرد
۳
اگر اشکی فرو ریزم ز مژگان خون می ریزد
وگر آهی برآرم از جگر خنجر برون آرد
۴
در مقصود افتاد از کفم در بحر نومیدی
مگر غواص لطف ساقی کوثر برون آرد
۵
عجب نبود ز شوق بادهنوشیهای من جویا
چو لاله از نهاد سنگ اگر ساغر برون آرد
تصاویر و صوت

نظرات