
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۱۷
۱
مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند
خون به دل یاقوت را آن لعل عنابی کند
۲
آنقدر بر خویش می پیچم به یاد طره ای
کز دلم تا دیده صد جا اشک گردابی کند
۳
تا بگیرد ارتفاع کوکب حسن ترا
مهر پیر چرخ را در کف سطرلابی کند
۴
چشم آن دارم ز درد او که مانند حباب
خانهٔ تن را زجوش گریه سیلابی کند
۵
بی تو شبها پای تا سر محشر پروانه ام
در تنم هر قطرهٔ خون بسکه بی تابی کند
۶
تا نفس داریم جویا خاکساری می کنیم
غیر گو یک چند خانی بلکه نوابی کند
نظرات