
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۲۲
۱
دعای صبح محرومان هم آغوش اثر خیزد
غبار هستی مقصد زدامان سحر خیزد
۲
مشو غافل ز آه غرقه در خون اسیرانت
که این سرو از کنار جوی چاک سینه برخیزد
۳
نگردد تا جمالت مست زینت بخشی گلشن
زجام گل شراب رنگ مانند شرر خیزد
۴
ندارم طاقت هجران که دور از جلوهٔ رویت
ز سوز دل چو مژگان دودم از راه نظر خیزد
۵
ز بس جویا شدم محو تماشای سر زلفش
بپاشم هر کجا تخم نگه ریحان تر خیزد
نظرات