جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۲۳

۱

چو شمع جلوه شب‌ها عارض جانانه می‌سوزد

نگه در دیده‌ام بی‌تاب چون پروانه می‌سوزد

۲

سراپا محشر پروانه‌ام بی‌شمع رخساری

به تن هر قطره خونم بس که بی‌تابانه می‌سوزد

۳

دمی بی‌شغل عشقت نیست دل در سینه می‌دانم

که این کودک ز آتش‌بازی آخر خانه می‌سوزد

۴

شبی کز گرم‌خونی‌های مینا چهره افروزی

ز عکست می چو داغ لاله در پیمانه می‌سوزد

۵

ز شمع جلوه‌اش بزمِ که روشن گشته است امشب

که بر بی‌تابی‌ام جویا دلِ پروانه می‌سوزد

تصاویر و صوت

نظرات