جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۲۹

۱

در وسعتگه مشرب به رخم واکردند

پردهٔ چشم مرا دامن صحرا کردند

۲

غنچهٔ لاله شد آنروز که خلوتگه داغ

جای خالت به دلم همچو سویدا کردند

۳

عمر بی باکی تیغ مژه های تو دراز

که زهر چاک دری بر رخ دل واکردند

۴

زسرش تا دم آخر نرود درد خمار

بی خود آنرا که ز سر جوش تمنا کردند

۵

منصب سلطنت عالم معنی دادند

مفلسی را که گدایی در دلها کردند

۶

می توان قفل دربستهٔ دل باز نمود

از کلیدی که در میکده را واکردند

۷

به چه نیرنگ ربودند دل از من جویا

این سیه چشم غزالان چه اداها کردند

تصاویر و صوت

نظرات