جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۳۱

۱

هر موج خون به سینه مرا تیغ کین زند

آن تندخو ز ناز چو چین بر جبین زند

۲

دور از تو ذرهٔ من دشمن همند

هر موج خون به شمع دلم آستین زند

۳

ممنون نیم زگریه که شبهای هجر او

آبی بر آتش دل اندوهگین زند

۴

چشم سفید من چو کف از سر بدر رود

اشکم چو جوش در جگر آتشین زند

۵

جویا چرا به روی نکو زاهدان بداند

آدم بود که طعن رخ گندمین زند

تصاویر و صوت

نظرات