
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۳۲
۱
روبرو گردد چو با آیینهٔ شرمین می شود
شوخ من چون گل بیک پیمانه رنگین می شود
۲
روز عاشق تیره زآن گیسوی پرچین می شود
خواب سخت از طول این افسانه سنگین می شود
۳
خون خود ریزد گلستان بی بهار جلوه اش
پنجهٔ گل دور از آنرو دست گلچین می شود
۴
زینت هنگامهٔ ناز از نیاز عاشقست
بزمش از پرواز رنگ ما به آیین می شود
۵
دلبری را شوخیی در ضمن تمکین لازم است
با تبسم ناز چون آمیخت رنگین می شود
۶
گر شوم جویا به باد زلف او پیمانه نوش
ساغر می در کفم چون نافه مشکین می شود
نظرات