جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۳۸

۱

چنان از اضطرابم خوش دل آن خودکام می گردد

که از گردیدن حالم به بزمش جام می گردد

۲

نصیبی بهر سروستان جنت تا به دست آرد

رعونت روز و شب برگرد آن اندام می گردد

۳

گهی لب را تکلم آشنا گردان سرت گردم

خموشی چون شود از حد فزون ابرام می گردد

۴

ندارد راه قاصد در حریم خاص یکرنگی

میان ما و جانان خود به خود پیغام می گردد

۵

به آهنگ تو بلبل سر کند گر ناله ای جویا

رگ گل همچو نبض خسته بی آرام می گردد

تصاویر و صوت

نظرات