
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۴۶
۱
دل ز جانانه می تواند شد
کعبه بتخانه می تواند شد
۲
چون فلاطونی اختیار کند
دل که دیوانه می تواند شد
۳
چاک چاکست بسکه دل ز غمت
زلف را شانه میتواند شد
۴
گر تنم خشت خم نشد پس مرگ
خاک میخانه میتواند شد
۵
دیده گر چون صدف سفید شود
اشک دردانه میتواند شد
۶
بسکه بی او طپید مردمکم
دل پروانه می تواند شد
۷
سرمهٔ چشم وحشتم جویا
گرد ویرانه می تواند شد
نظرات