
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۴۸
۱
تپیدنها در دل میزند دلدار میآید
ز خود رفتم سر راهی بگیرم یار میآید
۲
خرامت باز آیین بدن گلشن گشته است امشب
که بوی یوسف از پیراهن گلزار میآید
۳
به کام غیر چون میبینمت از دور مینالم
چو آن بلبل که با گل بر سر بازار میآید
۴
توان با وسعت مشرب ملایم ساخت سرکش را
چو راه سیل بر صحرا فتد هموار میآید
۵
ز جوش غم فرو بارید اشک از دیدهام جویا
چو سیلابی که بدمستانه از کهسار میآید
نظرات