
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۵۴
۱
به ابرو الفتی پیوسته آن مژگان خم دارد
غلط کردم نگاهش دست بر تیغ ستم دارد
۲
اشارت سنج بزم حیرتم از بی زبانیها
هر انگشتم زبان عرض حالی چون قلم دارد
۳
دهان خنده چشم گریه گردد اهل غفلت را
اگر امروز دل خوش نیست کس فردا چه غم دارد
۴
نماید مایه دار فیض باقی اهل همت را
کف سائل چه منت ها که بر دست کرم دارد
۵
ز بیداد نگه دانسته جویا چشم می پوشد
به جرم عشق بازی هر که دل را متهم دارد
نظرات