
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۶۴
۱
سرشکم بسکه پردرد از دل مهجور برخیزد
به دریا چون رسد سیلاب اشکم شور برخیزد
۲
دل تنگم سلیمانی کند در دشت دلتنگی
که شور محشر از آواز پای مور برخیزد
۳
شود چون آب تیغش ساقی پیمانهٔ زخمم
نوای نوش بادی از لب ناسور برخیزد
۴
مرا نشتر به شریان و ترا ناخن زند بر دل
جگر خون کن نوایی کز لب طنبور برخیزد
۵
خیال لعل او جویا نمکدان ریخت بر زخمم
ز دل در یاد آن کان ملاحت شور برخیزد
تصاویر و صوت

نظرات