
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۶۸
۱
چنان فکر میان نازک او لاغرم دارد
که چشم آینه مو از مثال پیکرم دارد
۲
بود فکر محالم خواهش وصل بناگوشی
که در بحر طلب غواص آب گوهرم دارد
۳
ز ننگ احتیاج از دولت درویشی آزادم
مرقع پوش چون طاووس از بال و پرم دارد
۴
هماغوش خیال او بخواب بیخودی رفتم
شمیم نوبهار صدچمن گل بسترم دارد
۵
زفیض بیخودی باشد دلم سیاح عالم ها
که هر دم رفتن از خود در جهان دیگرم دارد
۶
نمی ترسم زعصیان با ولای ساقی کوثر
که از دریای رحمت مایه دامان ترم دارد
۷
شدم یک قطرهٔ خون و چکیدم از سر مژگان
محبت طرفه دستی در فشار پیکرم دارد
۸
بطور آن غزل جویا که گفت استاد من صائب
ادب لب تشنه در آغوش آب کوثرم دارد
نظرات