
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۷
۱
چشم بستن شمعسان بیتاب میسازد مرا
ور به رخسارت گشایم آب میسازد مرا
۲
آتش رخسار او نگذاشت در چشمم نمی
با وجود آنکه هردم آب میسازد مرا
۳
صندل درد سرم، از درد می سامان مکن!
من که مخمورم شراب ناب میسازد مرا
۴
گر توانم کردن از خود پهلوی همت تهی
آسمان با سرکشی محراب میسازد مرا
۵
با وجود آنکه جویا در گداز حیرتم
لذت سرگشتگی گرداب میسازد مرا
نظرات