
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۷۶
۱
به گردون آفتاب چون گرد دامن افشاند
عبیر نور این فانوس بر پیراهن افشاند
۲
شراب آرزوها مست خواب غفلتم دارد
خوی خجلت مگر مشت گلابی بر من افشاند
۳
گریبان چاک غلطد همچو گل هر غنچه از مستی
اگر ته جرعهٔ خود را به خاک گلشن افشاند
۴
ضعیفم لیک هرگز ناز گردون بر نمی دارم
من آن مورم کز استغفا به خرمن دامن افشاند
۵
نسیم از خاک بر می گیردم گر از هواداری
غبار کوی او یکبار بر فرق من افشاند
۶
حقیقت جوی جویا تا شود کام دلت شیرین
ثمرها چیند آن دستی که نخل ایمن افشاند
نظرات