
جویای تبریزی
شمارهٔ ۴۸۸
۱
امشب زمی چو مجلس دلدار گرم شد
بازار گل فروشی رخسار گرم شد
۲
جان را ز فیض عشق تعلق بود به جسم
چندان بتافت مهر که دیوار گرم شد
۳
بر من از این باده مپیما می نگاه
سوزد دلم به سینه که بسیار گرم شد
۴
برداشت چون نقاب ز رخ بزم در گرفت
هنگامه ای ز شعلهٔ دیدار گرم شد
۵
جویا چو مهر مطلع انوار فیضهاست
آن سرکه از پیالهٔ سرشار گرم شد
نظرات