جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۴۹۲

۱

چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید

نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید

۲

سبکروحان کنند از بادهٔ کوچکدلی مستی

به بزمم از لب پیمانه بوی شیر می آید

۳

به که گسترده زلف او بساط دلفریبی را

که از دلها صدای شیون زنجیر می آید

۴

زفیض بیخودی منظور اهل دید خواهی شد

به گوشم این نوا از عالم تصویر می آید

۵

به روی بوریای فقر با آلایش دنیا

منه پای هوس زین بیشه بوی شیر می آید

۶

چرا منت کش اندیشهٔ بیجا کنی دل را

که از تدبیر آید آنچه از تقدیر می آید

۷

دلم بشکفت زیربار کهسار غم از یادش

از این گلزار بوی گلشن کشمیر می آید

۸

مزاج کودکان در پیری ام چون صبحدم باشد

هنوزم از دهان خشک بوی شیر می آید

۹

چسان بی او به گلگشت چمن راضی شوم جویا

که بر رویم نسیم گل دم شمشیر می آید

تصاویر و صوت

نظرات